داستان های کوتاه و آموزنده بهلول دانا
داستان بهلول و فروختن خانه ای در بهشت
آورده اند که روزی زبیده زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دید که با کودکان بازی میکرد و
با انگشت بر زمین خط می کشید.
پرسید : چه می کنی؟
گفت : خانه می سازم.
پرسید : این خانه را می فروشی؟
گفت : آری.
پرسید : قیمت آن چقدر است؟
ادامه مطلب
[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:عبرت آموز,بهلول,داستان,داستان بهلول,بهلول دانا,داستانهای کوتابهلول,داستان عبرت آموزبهلول,دانا,عاقل,خانه,
] [ 18:26 ] [ rezasabeti ][
امام موسی كاظم (ع)
خیر برسان و سخن نیك بگو و سست راي و فرمانبرِ هر كس مباش.
درجوانــــــی راه را گر بر گنه بستی خوش است
بند ها را گر گُسستی و رها گشتـی خوش است
از میان اینــــــــــــــــــــــ ـــــهمه رفتارهای دلفریب
در دل آتش اگــــــــر زیبا از آن جستی خوش است
فصـــــــــــل پیری آخر زیبائی و خوش زینتی است
انتهای هــــــــــــر طراوت در تن و افسردگی است
درکهنسالی دگـــــــــــر احساس و رغبت خسته اند
در جـــــــــوانی با طراوت بار بر بستی خوش است
ادامه مطلب